عروسک آوازه خوان(آریو بتیس)

چیزی شبیه داستان

در اینجا می توانید داستانک وداستانهای نوشته شده ی من رامطالعه کنید.

عروسک آوازه خوان(آریو بتیس)

خیلی شبیه مادرش بود،،،یعنی اگر مادرش مثل او لباس می پوشید وکمی به خودش می رسید،آن وقت خیلی شبیه اش می شد...اما خدارا شکربقیه ی چیزها یش درست بودند،لبهای کوچک،چشمهای مهربان ،به خصوص صورتی که همیشه یا خیلی سفید بود ویا خیلی قرمز ....
تازه آواز هم میخواند، مثل مادر ،مثل همان شبهایی که آواز میخواندبرایش واو قبل از اینکه دیگ غذای روی اجاق خاموش بپزد خوابش می برد...
حالا دوزمستان میشد که مادر به خاطر اینکه زیاد سرفه میکرد به سفر رفته بود...خیلی دلش برایش تنگ شده بود،امروز صبح که دلتنگی اش را شمرده بود ده تا انگشت شده بود ....واین یعنی خیلی ،خیلی ، خیلی وبازهم خیلی زیاد...
به چهار پاکت فالی که برایش مانده بود نگاه کرد و بعد نگاه محکمی به عروسک پشت ویترین کرد و گفت:میدانم تو هم می خواهی که زودتر تورا بخرم امروز که این چهار پاکت را بفروشم پولم می شود همان چند تایی که قیمت توست...
وبعد دوان دوان به سمت پارک رفت،،چه روز بدی بود کسی فال نمی خرید...دیگر پاهایش درد گرفته بودند روی یک نیمکت کنار مرد جوانی نشست.
مرد زیر چشمی نگاهی به او کرد و گفت :خسته به نظر می آیی خانم کوچولو
دختر پاسخ مرد جوان را تنها با یک لبخند نیمه جان داد...
مرد به فالها اشاره کردو گفت :دانه ای چند؟
دخترک آهی کشید وگفت :به خدا خیلی ارزان هستند فقط سیصد تومان
مرد اسکناسی پنج هزار تومانی به اوداد و گفت :همه را من می خرم ..
دختر با عجله پول را قاپید و فالها را به مرد داد و با انگشتان کوچکش شروع به حساب کردن کرد...
مرد خنده ی کوتاهی کرد و گفت بقیه اش مال خودت ...و بعد با چشمهایش دختر را که با عجله دور می شد تعقیب کرد..
صدای زن جوانی را از پشت سر شنید که به شوخی می گفت :می شود بپرسم همسر آینده ی من دارند چه کسی را دید میزنند؟؟؟
-هیچ کس را ،آن دختر فال فروشی را که گمانم هفت یا هشت سال بیشتر نداشت...
دخترک وقتی به اسباب بازی فروشی رسید دیگر نفسش بالا نمی آمد کمی خم شد تا حالش بهتر شود ...اما ای کاش سرش را بلند نمی کرد ،،،دنیا بر سرش خراب شد ،،،جای عروسک پشت شیشه ی ویترین خالی بود....
امیر هاشمی طباطبایی-پاییز 91



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت17:11توسط امیر هاشمی طباطبایی | |